اما اگر فکر می کنید شما تنها هستید، یا مشکلی دارید، یا برای بقیه همچین اتفاقی نمی افته، واقعا اشتباه می کنید. خیلی از شما در بخش پرسشها از من می پرسید چه طور با یک جدایی کنار بیام؟ امروز قصد دارم اطلاعاتی که در این زمینه دارم و بر اساس مطالعه و تجربه است رو با شما در میون بذارم.
قبل از اینکه این مطلب رو بخونید، مثل بقیه مطالب مرتبط با روانشناسی باید این رو بگم که من روانشناس و مشاور نیستم و در این زمینه فقط مطالعات شخصی خودم رو دارم. بنابراین من فقط مثل یک دوست، برای اونهایی که دلشون می خواد نظر من رو بدونن می نویسم که چه طور به نظرم می تونن بعد از شکستن قلبشون یا ترک شدن توسط مخاطب خاصشون، حالشون رو بهتر کنند و این دوره دردناک رو پشت سر بگذارند. اینهایی که من در این مطلب نوشته ام نه درمانه و نه قطعی. اینها فقط توصیه های یک دوسته. تا حالا چند بار دوستانم با استفاده از این توصیه ها حالشون بهتر شده. بخونید، شاید شما هم به نظرتون مفید اومد.
بعضی ها یواش یواش رسیدن جدایی رو حس می کنند. بعضی ها جدایی عین یک بارِ آجر می خوره تو سرشون و اصلا نمی دونن چی شد اینجوری شد. بعضی ها به خاطر جور نبودن شرایط و برنامه زندگی شون مودبانه از هم جدا می شن، بعضی ها خیانت می بینن و قلبشون شرحه شرحه می شه و بعضی ها بدون توضیح و دلیلی فقط ترک می شن... بعله، از این دید که نگاه کنیم آقایون همچین آش دهن سوزی هم نیستند! چه بلاهایی که سر ماها نمیارن...!
من اینجا می خوام اون کوه دستمال کاغذی که جلوتون ریخته رو کنار بزنم و بهتون کمک کنم یاد بگیرید بدترین دوره، یعنی یک ماه اول رو چه طور بگذرونید. یک مطلبی هم بگم. طلاق یک واقعه خیلی خیلی دردناک تر از جدایی عاطفی معمولیه، به خصوص اگر بچه ای در کار باشه. البته روابط عاطفی خیلی عمیق و خیلی طولانی مدت از نظر درد عاطفی چیزی کمتر از طلاق ندارند، اما همین که شما زیر سقف خونه خودتون هستید و لازم نیست با بردن لوازم و مهریه و دادگاه و خانواده و فامیل و همسایه و همکار کنار بیاین، خیلی کارتون خصوصی تره و خصوصی بودنش بخشی از مشکلات رو کم می کنه. برای همین باید بدونین که این توصیه ها چون بر اساس مطالعه و تجربه است، بیشتر برای اونی نوشته شده که از یک رابطه دوستی عاطفی عمیق و نسبتا طولانی مدت اومده بیرون و شاید برای کنار اومدن با طلاق کافی نباشه. اما بالاخره شاید هم کمک کنه.
قبل از اینکه شروع کنم باید بگم می دونم جدایی بد دردیه. درد یک قلب شکسته شاید از هر دردی بدتر باشه. یک لحظاتی میاد که توی تختتون خوابیدین و بالشتون رو بغل کردین و دارین بی صدا زار می زنین و حتی نباید صداتون بلند شه و کسی تو خونه بشنوه. یه لحظاتی هست که قلبه انگار داره از توی سینه پاره می شه و می پره بیرون. یه لحظاتی نفستون بالا نمیاد. بنابراین واقعا آرزو می کنم برای هیچ کدوممون این تجربه پیش نیاد. اما، آگاهی یک اسلحه است که خوبه توی انباری ذهنمون داشته باشیمش.
2 روز اول
سخت ترین لحظات همین 2 روز اوله. به خودتون باید فرصت بدین که اقلا یک هفته انقدر اشک بریزین تا نفستون در نیاد. این طبیعیه. انکار و اینکه وانمود کنین براتون مهم نیست، سالم نیست. اشک بریزین. ضجه بزنین. وقتی تنهایین داد بزنین. خوراکی های ناسالم بخورین. مهم نیست. حقتونه. یک هفته رژیم رو بریزین دور و انقدر چیپس یا شکلات یا نون خامه ای یا هرچی دلتون می خواد بخورین تا دیگه جای حس دیگه ای براتون نمونه. تمام عمر فرصت جبرانش رو دارید.
این دو روز هر چقدر لازم داشتین توی تخت بمونین. اگر شد فیلم ببینین، اگر شد کتاب بی ربط بخونین. اگر هم نشد بیفتین و یک نفس زار بزنین. عیبی نداره. اگر دوستی در جریان شرایطتونه دعوتش کنین یا برین پیشش و اونجا گریه کنین و هزاربار داستان رو براش تعریف کنین. دوست دارید به مخاطب سابقتون فحش بدین؟ بدین!
اممممممما... هر کاری که می کنید، به هیچ وجه، بازهم تاکید می کنم به هیچ وجه به مخاطب سابق زنگ نزنین، مسج و تکست ندین، تلگرام و وایبر و هیچ مسج دیگه ای نفرستید. خیلی سریع اون شخص رو از فی*س*ب*ووک و اینستاگرام و همه شبکه های اجتماعی تون حذف، دیلیت، آنفرند یا بلاک کنید. به هیچ وجه حق ندارید ازش خبر داشته باشید و از خودتون خبری بهش بدین. اصلا گوشی و تبلتتون رو بدین دوستتون نگه داره. قوی باشین خوب؟ ببینین، شما اقلا یک ماه لازم دارین که حالتون بهتر بشه و بعد از اون ماه شاید آمادگی اش رو داشته باشین که اگر تماسی لازم بود، با اون شخص بگیرین. اما الان با حال زار و نزار خواهش می کنم خودتون رو نشونش ندین. در طول این دو روز هی به خودتون تاکید کنید که تموم شد. باید بپذیرم. تموم شد. براش سوگواری خواهید کرد، مثل هر فقدان دیگه ای، اما تموم شد، رفت و دیگه توی زندگی من نیست. خوب؟ این رو هی به خودتون تاکید کنین.
هفته اول
بعد از اینکه 2 روز اول رو زنده پشت سر گذاشتین به خودتون یه جایزه بدین. مثلا یک بستنی بزرگ. یا یه لباس خوشگل. دیگه وقتشه خودتون رو از اون شرایط زار توی تختتون بکشین بیرون، یه دوش بگیرین و یه وعده غذای سالم بخورین. حتی اگر هیچی از گلوتون پایین نمی ره. یک وعده غذای گوشت دار با سالاد بخورین. آب فراوون بخورین. بدنتون بعد از این همه اشک ریختن داره از کم آبی خشک می شه. آب، آب میوه، نوشیدنی، دلستر، مایعات زیاد بخورید. درست مثل یه شخص مریض.
یک توصیه خواهرانه براتون دارم: فعلا به هیچ نیتی، نه برای بهتر شدن حالتون، نه برای انتقام، نه برای لج درآوردن و نه به هیچ دلیل دیگه ای به هیچ عنوان در این شرایط وارد یک رابطه جدید نشین. با هیچ پسری درد دل نکنین. اصلا این دوره فقط دخترونه است. خوب؟
خوب، حالا وقتشه شروع به کار کنید.
قدم اول:
هرچی یادگاری، عکس، نامه، هدیه، گل خشک شده و... دارید رو جمع کنید. می دونم هنوز آماده نیستین بریزینشون دور یا آتیششون بزنین! یه جعبه بزرگ بردارین و هرچی ازش یادگاری فیزیکی دارین بریزن توش. هر نوع عکس و یادداشت و مسج رو از روی گوشی و تبلتتون پاک کنین. اگر دلتون نمیاد، کابل گوشیتونو پیدا کنین و همه عکسها و یادگاری های الکترونیکی رو کپی کنید روی یه CD و بندازین توی همون جعبه. درش رو یه چسب بزرگ بزنین و بذارین یه جای دور از دسترس. زیر تخت، انباری، بالای کمد دیوار، ته کشو.. هر جا.
قدم دوم:
هر وقت دلتون تنگ شد و همه خصوصیات بد و لج درآرش یادتون رفت یا دیدین انگار ممکنه یکهو بهش زنگ بزنید یا مسج بدین، به سرعت بشینین یه قلم کاغذ بردارید و یک لیست بلند بالا از همه خصوصیات بدش و همه کارهای بدی که در حقتون کرده بود بنویسین. حتی اگر بعضی هاش مسخره باشه، اونها رو هم کنار جدی ها بنویسین. حتی اگر بعضی هاش خیلی ریز و جزیی باشه، اونها رو هم کنار خیلی مهم ها بنویسین. هیچ کس قرار نیست این رو بخونه. حرف دلتون رو بزنین. به چیزهایی که ناراحتتون می کرد و پیش خودتون هم در حال انکارشون بودین، اعتراف کنین و بنویسینش. هر کار بدی هر وقت کرده بود و شما رو رنجونده بود و یا هر تفاوتی که با مرد رویاهاتون داشت رو بنویسین. می تونین هر روز 7-8 مورد به این لیست اضافه کنین. تا حالتون بد شد بپرین سر این لیست. خوب؟
بازهم...، هر کاری می کنید، به هییییچ وجه با اون تماس نگیرین. زنگ نزنین، تکست ندین، حتی شده اپلیکیشن شبکه های اجتماعی و نرم افزارهای ارتباطی رو موقتا از روی گوشیتون دیلیت کنین. تماسسسس نگیرین... خوب؟ وگرنه هر چی رشته این پنبه می شین و می رین دوباره سر خونه اول روزهای دردناک... از دوستان مشترک و دوستانی که ممکنه از اون خبر بیارن هم دوری می کنید، به شدت. اوکی؟ اصلا مهم نیست که بفهمین اون هم حالش بده یا نه. اون مُرد. تموم شد. خوب؟
قدم سوم:
این یکی شاید به نظر سخت و بی خاصیت بیاد ولی انجامش بدین. به خودتون برسین! بیشتر از قبل. زورکی هم که شده هر روز در محل کار یا دانشگاه لباس مرتب ست شده بپوشید، آرایش خوبی کنید، عطر بزنید و زیباتر از قبل دیده بشین. یه چیزی بپوشین که بهتون خیلی میاد و دوستش دارید. حتی توی خونه اگر هستین. خوشگل ترین لباستون رو بپوشین و آرایش کنین. مخالفت نکنین! امتحانش کنین. حالتون رو خیلی خیلی بهتر می کنه. بذارین تعریف هایی که دوستانتون از ظاهرتون می کنن حالتون رو بهتر کنه. اگر چشمهاتون پف کرده و قرمزه، صبح ها چایی تون رو با تی بگ درست کنین و تی بگ سرد شده رو یک ربع رو پلکهاتون بذارین. خط چشم بکشین. فرمژه و ریمل بزنین. (ریمل ضدآب بخرین!)
قدم چهارم:
کل ماه آینده باید و باید همه روزهای تعطیل و آخرهفته رو با دوستاتون قرار بذارین یا با یک برنامه پر کنین. یعنی شده با دوستتون برین خونه مادربزرگش، برین! تنها نمونین. اجازه ندارین جمعه بعد از ظهر بیفتین یه گوشه زار بزنین. حتما باید پشت به پشت برنامه بذارین. می دونم حتی شاید حالش رو نداشته باشید لباستون رو عوض کنین، اما اگر می خواین حالتون بهتر شه، زورکی برنامه جور کنین. سریعا به باشگاه و کلاس زبان مراجعه کنین و هر کلاسی می شد ثبت نام کنین. توی خونه خودتون رو مشغول کارهای فیزیکی کنین: مثلا تمیز کاری، جمع و مرتب کردن، خونه تکونی، بیرون ریختن کشوها، شستن لباسها و پرده ها، کمک به مادر، آشپزی، پیاده کردن جزوه ها و مرتب کردن یادداشت ها، عوض کردن آلبوم ها، بیرون ریختن بوفه و خلاصه هرررر نوع کار فیزیکی که می شه باهاش وقت رو پر کرد. می دونم حالش رو ندارید. می دونم هر چقدر سرتون رو گرم کنین باز شب موقع خواب شاید حالتون بد شه. ولی این رو تست کنین. واقعا جواب می ده. در هفته اول فرصت فکر کردن به خودتون ندین. خوب؟
آخر این هفته یه جایزه خوب به خوتون بدین: یک ماساژ، یک قرار کافی شاپ با دوستان، یه وقت آرایشگاه برای رنگ مو یا هایلایت یا طراحی ناخن یا هر چی حالتون رو خوب می کنه،.... یه جایزه خوب!
روزی خواهد اومد که جای این زخم رو دیگه توی دلتون حس نخواهید کرد.
ادامه دارد...
دیدگاهها
در مورد سوال آخر برای من هیچ فرقی نداره. هم دوستانی دارم که تا سن بالا ازدواج نکرده اند و هم دوستانی که یک بار و حتی دوبار جدا شده اند، در کنار دوستانی که ازدواج موفقی داشته اند. من برای همه شون احترام قائلم و دوستشون دارم. حس می کنم بین دو گروهی که گفتی سختی های ازدواج غلط بیشتر از دیر ازدواج کردنه.
البته من نظر شما رو كاملا متوجه شده بودم بحثي هم روي باقي قسمت هاش نداشتم فقط اون قسمت رو قابل تذكر ديدم
نبايد توي روابط دوستي يا در زندگي مشترك آويزون بود هر كسي براي خودش حريم شخصي داره دليلي نداره كه مدام با تماس تلفني و يا پيامك وقت همديگه رو بگيريم. اين نشون دهنده يه ضعف بزرگه و اين اشتباه رو توي روابط خيلي از دوستهام ديدم. من نه الان و نه زمان دوستي مون به همسرم اجازه نمي دادم كه مدام به من زنگ بزنه و يا پيامك بده و هيچ وقت هم به خودم چنين اجازه اي رو ندادم و هميشه هم آماده ديدنش نبودم خيلي وقتها با اينكه دلم مي خواست ببينمش ولي جلوي خودم رو مي گرفتم. كه هميشه در دسترسش نباشم.
ولی کلا توصیه عاقلانه ایه. ممنون.
هيچوقت با كسي قبل از ازدواجم رابطه اي نداشتم كه مجبور باشم اين همه سختي به خودم بدم تا فراموشش كنم و همين مساله باعث شده كه به راحتي بتونم ازدواج كنم و الان هم به هيچ كس جز همسرم فكر نكنم.
اميدوارم خدا به همه دوستان كمك كنه تا از بهترين راه يعني ازدواج درست و به موقع به نيازهاي احساسي و ... شون پاسخ بدن.
(البته تا الان كه تقريبا 2 ساله خواننده خاموش وبلاگ و وبسايتت بودم اين شناخت رو ازت پيدا كردم كه به اينجور نظرات اهميتي نميدي و فقط تاييدشون ميكني، اما بهرحال من وظيفه خودم دونستم اين نكته رو گوشزد كنم.)
قبل از هرچيز از مطالب خوبت ممنونم و از اينكه بي منت اطلاعاتت رو در اختيار همه ميگذاري واقعا متشكرم
اما يك نكته خيلي مهم رو بايد بگم، شما در جواب يكي از دوستان به نام سارا گفتي كه "آدم يا ديد بسته داره و منتظره خواستگار ميمونه يا اينكه ديد باز داره و ..."
اما بنظر من شما كه اين همه ديد تيزبيني داري اينجا يك مقدار بي انصافي كردي و خيلي از آدمايي كه از روش سنتي ازدواج كردند رو افرادي با ديد بسته خطاب كردي درصورتيكه اصلا اينطور نيست و بنظر من كسيكه انتخاب عاقلانه اي داشته باشه و زندگي خوبي رو براي مدت طولاني تجربه كرده باشه نشون دهنده ي اينه كه ديد بازي داره، و نحوه انتخاب همسر آيندش ربطي به ديد باز يا بسته افراد نداره!
مثلا خود من سه ساله كه ازدواج كردم و روشش هم با كمال افتخار ميگم كه كاملا سنتي بوده و خداروشكر طي اين سه سال روز به روز بيشتر عاشق همسرم شدم نشونش هم ثمره ي عشقمونه كه تا آخر ماه دنيا مياد.
راههای خوشبخت شدن زیاده. باید آدم راهی که برای خودش درسته رو انتخاب کنه.
ورزش خیلی مهمه حتما خودتونو رو مجاب کنید که باشگاه برید هرچند که من خودم تو استخر و موقع شنا گریه می کردم ولی باز برید
اگه امکان مهاجرت دارید و مشکلتون بقدری حاد هست که نمی تونید کنار بیایید مهاجرت کنید به ی شهر دیگه حتی کشور دیگه
هر مکانی و هر شخصی و هر جمعی که ازارتون میده رو ترکش کنید و اصلا شرکت نکنید فیلم دیدن کتاب خوندن تو نت چرخ زدن خیلی بهتر از رفتن خونه خاله و خرابتر شدن وضعیتتون هست
شاید مسخره بنظر بیاد ولی زمانهایی که خیلی حالتون بده و رو هیچ چی نمی تونید تمرکز کنید برید سراغ بازی کامپیوتری حتی ساده ترینش تا مدتی ذهن ادم رو از مساله دور می کنه
نگهداری از حیوانات رسیدگی به گیاهان عالیه و خوب جواب میده و البته خواب حتی شده با خواب اور
طولانی شد ولی برخی از تجارب 6 ساله ام بود 6 سال در جا زدم تا بالاخره بخودم اومدم!!!
اولا کاملا موافقم باهات که هیچ اثری هیچی ازش نگه ندارید و همچنین نه خودتون ازش خبر بگیرید نه از کسی بخوایید و اگه کسی هم هست که خبر میاره بزنین تو دهنش!( اون فرد خبر چین دوست عاقل شما نیست یا ی احمقه یا ی خائنه) ببخشید ولی این جا قاطعیت لازمه چون پای سلامتی خودتون در میونه
دوما با هر کسی درد دل نکنید ترجیحا مادر و پدر از همه بهترن اگر دوست عاقل و راز دار و یا خانواده آگاه و دلسوز ندارید خودتون با خودتون حرف بزنید تو نت بیایید و تو گروههای مختلف درد دل کنید ی وبلاگ بزنید و بطور ناشناس مطلب بذارید و برا عشقتون برا صداقتتون برا ظلمی که در حقتون شده هرچقد می خوایید شعر بگید مطلب بذارید ولی برای دوست و اشنا درد دل نکنید مردم اساسا یا دوست نادانند و یا دشمن دانا. وقتی حالتون خوب بشه و در اینده همین درد دلها مایه دردسر میشه
این مطلب رو مرتبط با پست فعلی دیدم:
باور کن آنقدرها هم سخت نیست فهمیدن اینکه بعضی ها می آیند که: نمانند، نباشند، نبینند...
و تو اگر تمامی دنیا را هم به پایشان بریزی، آنها تمامی بهانه های دنیا را جمع می کنند تا از بین آنها بهانه ای پیدا کنندکه: بروند، دور شوند و اصلا نمانند...
پس به دلت بسپار وقتی از خستگی های روزگار پناه بردی به "هر کسی"، لااقل خوب فکر کن و ببین از سر علاقه آمده یا از سر.....تا دنیایت پر نشود از دوست داشتن های پر بغض، که دمار از روزگارت درآورد.
نبودنش را تحمل کن، دوریش را طاقت بیاور اما نگذار آنقدر خوار و ذلیل شوی که محبت و عشق را گدایی کنی...
عشق حرمت دارد. در دلت نگه اش دار
خدایا !هیچ آدمی را آنقدر تنها نکن که به هر بی لیاقتی بگوید دوستت دارم
من نمیدونم چجوریم ک پسری حتی اگر بفهمه من هم ازش خوشم اومده پیش خودش فک میکنه ک من عمرا قبولش نمیکنم و دست رد ب سینش میزنم. من اصلا خودمو نمیگیرم ....ونه یکی دو مورد من این مشکل هی و هی و هی و.....برام تکرار میشه،،،و اگه متوجه نشدید اصلا چی گفتم اشکال نداره ،،،،،برای خودمم خیلی عجیب
حس بی اعتمادی. به اینکه چجوری یه رابطه دیگه رو شروع کنی.حتی ازدواج.
به نظر شما کسی که میاد خواستگاریمون باید بهش بگیم تجربه دوستی داشتیم قبلا؟
در این شرایط فعلا فقط و فقط تمرکز روی بهتر شدن حالمونه.
من معتقدم یا آدمها دید سنتی دارند و با کسی دوست نمی شن و با خواستگار ازدواج می کنند، یا دید غیر سنتی دارند و با یکی از زوابط عاطفی که براشون پیش میاد ازدواج می کنن. اجتماع این دو تا روش رو موفق نمی دونم که آدم اول با یکی دوست شه بعد با خواستگار بخواد ازدواج کنه و بعد ندونه بگه یا نه. اگر آدم دقیقا تکلیفش با خودش مشخص باشه، توضیحی هم به کسی بدهکار نیست، مگر در مورد روابط خیلی جدی که طرفین حق دارند بدونن و در این شرایط خودشون هم تجربه اش کرده اند.
ممنون
من کلا تو دوستی و اینکه طرف چطور پاشو بذاره جلو واسه دوستی خیلی حساسم.. نمیدونم از دید یک سوم شخص عاقل و فهمیده طرز فکر من درست هست یا نه ولی خیلی از پیشنهادات دوستی رو اصلا درست نمیدونم و نمیتونم قبول کنم یک آدم درست و حسابی اونم تو ایران اینطوری دوست بشه با کسی.اگر اشتباه میکنم بهم بگو لطفا
خیلی شده یکی تو خیابون یا پیاده یا با ماشین به بهانه آدرس پرسیدن میاد جلو و بعد جرف رو به این میکشه که بخاطر من مسیرشو عوض کرده میگه حلقه تو دستم ندیده، اگر دوست پسر ندارم بریم یجا باهم حرف بزنیم! منم چون طرف خیلی مودبانه صحبت کرده روم نشده سرم رو بندازم پایین برم گفتم دوست پسر دارم و خدافظی کردم:
1) اینجور آشنایی ها رو دوست ندارم، آیا اشتباه میکنم و زیادی حساسم؟
2) اگر بخوام پیشنهاد یکی رو مودبانه رد کنم و طرف علت بخواد،اگر نخوایم بگیم با یکی هستیم، چی بهتره بگیم؟
2. فکر نمی کنم آدم توضیحی درباره زندگی خودش به کسی بدهکار باشه. من خیلی راحت می گفتم نه، ممنون، و سرم رو می انداختم می رفتم. به کسی چه؟ :)
اینها همه درست... ولی یه چیزی وجود داره به اسم فامیل و خانواده که ادم اگه بتونه از زیر بار این غصه زنده بیرون بیاد از دست حرفهای خانواده خودش حتی دق می کنه می میره.. از حرفهای در و همسایه و فامیل میشه فاکتور گرفت ولی از دست خانواده خود ادم چی؟؟
من دیدم دختری که طلاق گرفته تو خونه با وجود سن بالا حتی اجازه نداشته تا چند ماه بعد از جدایی دست به ابروهاش بزنه... دیگه به خود رسیدن و کافی شاپ رفتن و اینا که جای خود داره...
بنظر من اون چیزی که درد جدایی عاطفی رو هزار برابر بیشتر می کنه و روند سوگواری و بهبود رو هزار برابر سخت تر می کنه اینه که دو طرف توی رابطشون وارد حریمی از همدیگه شده باشن
حریمی که خاطرات عمیق به جا میذاره
کدوم کلمه است که بتونه معنی اون دردو توصیف کنه؟
فکر می کنم ما با هر مدل سبک زندگی و هر سطحی از اعتقاد ، وقتی بدون اجازه خدا این اجازه رو می دیم یه روزی و یه جایی اثر خودش رو می ذاره و یه گره ای میشه تو زندگیمون حتی وقتی با اون فرد ازدواج کنیم
خیلی شک داشتم این نظرمو بگم یا نه
چون خیلی راجع به این مسائل دیدگاه ها متفاوته
از رد کامل تا پذیرش مطلق
خدایا ما رو بخاطر همه لغزش هامون ، همه روزهای تاریکمون و همه کج رفتن هامون ببخش